ويژه نامه مصدق خرداد 96 |
چشم انداز ایران - ويژه نامه مصدق خرداد 1396
مصدق؛ مصدق اخلاق مهدی ممکن
ازآنجا که مصدق و تعهد او به اخلاق و قانون، میتواند الگوی تعالیبخش رفتار جمعی ملت ایران قرار گیرد، جا دارد هرگاه و هر جا که سخن از اخلاق است از مصدق نه بهعنوان یک نظریهپرداز، بلکه بهعنوان عامل اخلاق یاد شود. زندهیاد هدی صابر، فیلمی از بازگویی خاطرات اهالی احمدآباد سامان داده است که میتوان گفت سوژه اصلی فیلم روایت قانون نانوشتهای است مبتنی بر اقتدار اخلاقی مصدق در دوران حصر. خاطرات اهالی گواهی است بر رضایت و خشنودی آنها از این قانون که متناسب رفتار و کردارشان تشویق یا توبیخ میشدند و بر اساس همین قانون، هرآینه غیراهالی هر کس که باشد برای رفع نیازی به احمدآباد روی آورد حرمتش بدارند و به کرامت نیازش برآرند. در خاطرات اهالی به نکاتی از اخلاق مصدق اشاره شده است که جای تأمل دارد. از آن جمله سخن از فردی است که مقداری گندم از انبار غله به سرقت میبرد و دستگیر میشود. مصدق در مواجه با او، سخن از اینکه دزدی کار خلافی است به میان نمیآورد ولی از او میپرسد تو که در اینجا امکان داشتی با طرح نیازت از حق خود استفاده کنی، چرا راه خطا رفتی؟ و در نهایت دستور میدهد در حد رفع نیاز چندماهه آذوقه او را تأمین کنند و از احمدآباد تبعیدش کنند. در این رفتار مصدق با سارق چند نکته وجود دارد: 1. از آنجا که سارق مخفیانه مرتکب سرقت شده است از مرز بایدها و نبایدها، آگاه بوده و خود میدانسته است دزدی بد است؛ 2. در بینش مصدق برای نیازمندی که از استیصال به سرقت روی میآورد حقی قانونی قائل است؛ 3. در مورد خطاکاری که امکان دیگری بهمنظور رفع نیازش دارد، قانون باید اجرا شود تا از تبعات و مفاسد بیقانونی جلوگیری شود؛ و 4. برای مدتی زندگی سارق را تأمین میکند تا فرصت تأمل و اصلاح از او سلب نشده باشد. در مورد دیگری یکی از کارگزاران مصدق، بهمنظور اینکه وظیفهای که به او محول شده است سریعتر انجام گیرد به مأمور پلیس راه، رشوه پرداخت میکند تا مسیر عبورممنوع را نادیده بگیرد، مصدق پس از اطلاع بدواً معادل یک ماه حقوق، جریمهاش میکند اما آشوبی که در درون مصدق بهپا شده است او را آرام نمیگذارد و پس از دو روز تحمل و تأمل کارگزار را احضار و توضیح میدهد جرمش از آن رو سنگین است که پلیس را که قانون مملکت است فاسد میسازد و باید به هر نحو آن پلیس را یافت تا قبض جریمه را صادر کند و پیش از آنکه آثار فساد در او ریشه کند از آلودگی پاک شود؛ سرانجام با پیگیری زیاد قبض جریمه را همان پلیس صادر میکند و مصدق آرام میگیرد. در بینش و پرنسیب مصدق اجرای قانون از ارکان اخلاق است. در سطور زیر سعی میشود به نکات و مصادیق دیگری از اخلاق و قانونمداری مصدق نه در احمدآباد و در حصر، بلکه در گرماگرم مسئولیتهای صدارتش در سپهر میهن و جامعه جهانی در رابطه با سیاست پرداخته شود.
در حافظه جمعی و تاریخی ایران یکی از ماندگارترین ارزشهایی که با نام مصدق و میراث معنوی او درآمیخته است جایگاه والا و رفتارهای اخلاقی او در مدیریت دولت و سیاست است. مصدق میگوید «برای یک سیاستمدار سه چیز لازم است: باید جرئت داشته باشد که بتواند کاری انجام دهد؛ ازخودگذشتگی میخواهد که از همهچیز بتواند بگذرد و تصمیم بهموقع بگیرد.» 1 این سخنان ادعا نبود و ملت ایران نهتنها در سمت نخستوزیری، بلکه در مناصب متعدد دیگر او چون وزارت، استانداری، نمایندگی مجلس، حتی اشتغالات حزبی نیز گواه مصادیق عملی آن بوده است. در نهم آبان ماه 1304 شمسی، مادهواحده تفویض سلطنت به رضاخان پهلوی در جلسه عمومی مجلس شورای ملی طرح میشود مصدق با نطق مفصلی در مخالفت با آن ماده میگوید: «خوب آقای رئیسالوزرا سلطان میشوند و مقام نخستوزیری را اشغال میکنند. آیا امروز در قرن بیستم کسی میتواند بگوید مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است... خوب حالا آقای رئیسالوزرا پادشاه شد، اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی میکنیم... در مملکت مشروطه رئیسالوزرا مهم است نه پادشاه. اگر قائل شویم که آقای رئیسالوزرا پادشاه شوند، همین آثاری که از ایشان ترشح میکند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیسالوزرا هستند، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم برود و تکهتکهام کنند و آقا سید یعقوب انوار (که مشروطهخواه بود و طرفدار رضاخان شد) هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرفها نمیروم اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است، پس چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از روز اول بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه و آزادی نمیخواستیم.» 2 مصدق پس از سقوط رژیم دیکتاتوری رضاشاه، میگوید: «بر فرض که با هواخواهان آن رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور به مملکت خدمت کرد؛ در مقابل آزادی که از ما سلب کرد چه برای ما کرد؟ اگر استبدادی موجب ارتقای ملل حکومت است، دولت انگلیس و امریکا روی چه اصلی حائز این مقام شدند؟ ... هیچ ملتی در سایه استبداد بهجایی نمیرسد». مصدق در مخالفت با دولت رزمآرا، ضمن نطقی در تاریخ 6 تیرماه 1329 میگوید: «من گفتم اگر از راه آزادی و دموکراسی بتوانیم کاری بکنیم از طریق اختناق و زور و قلدری برای مردم نمیتوانیم کاری انجام دهیم... او گفت این حرفها را که شما میگویید برای شب مردم شام نمیشود و من گفتم که حکومت زور و قلدری ممکن است یک شب حتی چند سال به مردم نانی بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند هیچگاه صاحب نان نمیشوند و باید همیشه سر بیشام زمین بگذارند.» 3 دوازدهم اردیبهشت 1330 دکتر مصدق کابینه خود را به مجلس معرفی کرد؛ برنامه دولت جدید شامل دو ماده بود: اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور؛ و اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها؛ و در 24 اردیبهشت نخستوزیر طی بخشنامهای انحلال شرکت نفت انگلیس و ایران را به کلیه ادارات و سازمانهای دولتی اعلام کرد. سادهانگارانه است که نهضت ملی فقط در جنبش ملیکردن نفت خلاصه شود چراکه هدفهای جنبش، بسیار فراتر از صرف ملیکردن نفت و متضمن تحقق آرزوی دیرین ایرانیان برای استقرار حاکمیت ملی و رهایی از ادامه سلطه و نفوذ امپریالیسم انگلیس و نجات از شرایطی بود که سلطه دربار و هواداران آن و پشت پا زدن به مصالح ملی را امکانپذیر میساخت، بهجرئت میتوان گفت ملی شدن صنعت نفت ترجمان «استقلال» بود و اصلاح قانون انتخابات ترجمان «آزادی»؛ چراکه در غیاب آزادی است که عوامل سرسپرده اجنبی و وابستگان مراکز قدرت از طریق یک انتخابات مخدوش به مجلس راه پیدا میکنند. محمدرضا شاه گرچه ولیعهد رضاشاه بود، آگاه بود که جانشینی او به مقام سلطنت در گرو موافقت قدرتهایی بوده است که رضاشاه را آوردند و بردند. ضمن اینکه چه به لحاظ جوانی و چه کمبودهای شخصیتی اقتدار و امکانات پدرش را نداشت و در عین حال این امکان برایش وجود داشت که با تکیه بر پشتوانه و جایگاه سلطنت در عرصه سیاسی نقشی داشته باشد؛ معهذا اختیارات خود را ناچیز میدانست و قادر نبود نخستوزیر و کابینه دلخواه خود را بر سرکار آورد او ضمن اینکه خود را با سازوکارهای پارلمانی سازگار نشان میداد، اما بیشتر به متولیان سنتی قدرت در مجلس اقبال داشت بهعلاوه از همان آغاز کار، محرمانه از ریدر بولارد، وزیرمختار و سپس سفیر انگلیس، خواست بهطور مرتب و مستقیماً بیآنکه دولت و هیئتوزیران در جریان باشند به تنهایی با خود او دیدار کند. این دیدارها با سفیر و بهویژه با جان لوروزتل، که بیش از بولارد به شاه نزدیک شده بود تکرار میشد 4 و شاه در این ملاقاتها از محدود بودن اختیارات خود شکایت میکرد و برای جلب پشتیانی آنها در افزایش رسمی اختیاراتش از طریق مجلس مؤسسان تلاش میکرد، شاه در نیمه آبان 1327 محمد ساعد مراغهای را بدون کسب نظر مجلس بهعنوان نخستوزیر برگزید؛ اقدامی که حتی در دوره رضاشاه در ظاهر رعایت میشد. در پانزدهم بهمن همان سال (در سالگرد تأسیس دانشگاه تهران) به شاه تیراندازی و بهانه شد تا مجلس مؤسسان تشکیل شود و ضمن افزایش اختیارات شاه حق انحلال مجلس شورا و سنا هم به او داده شود، بدین ترتیب شاه در موضعی قرار گرفت که قادر شد در رویارویی با نخستوزیران ازجمله قوامالسلطنه، سیاستمدار کارآزمودهای را که حزبی فرمایشی هم پشتوانهاش بود برکنار سازد و بدین ترتیب زمینه افزایش قدرت شاه و یکهتازی و خودکامگی او روزبهروز افزایش مییافت؛ اما وضع مصدق بهگونهای دیگر بود چراکه کارنامه طولانی سیاسی و پرنسیبهای اخلاقی او در سمتهای مختلف در سطح مدیریت کشور توانسته بود پشتوانه افکار عمومی و حمایت مردمی را بهعنوان مدافع صمیمی حقوق و منافع ملی آنها چه در برابر شرکت غاصب نفت و چه انگلستان به خود جلب کند؛ همچنین از اصولی مبتنی بر قانون اساسی مشروطیت برخوردار بود که بهموجب آن شاه غیرمسئول حق دخالت در قدرت اجرایی را ندارد که در دست رئیس حکومت است و بدین ترتیب شاه بهصورت موجودی کنشپذیر و سردرگم درآمده بود که از رویارویی آشکار با مصدق گریزان بود. وضع دولت فخیمه انگلیس هم در قبال رفتار و سیاست اصولی مصدق بهتر از شاه نبود؛ انگلستان یک بار طعم شکست را در قبال عظمت اخلاقی گاندی چشیده و تجربه کرده بود و از آنجا که ملیکردن را درباره صنایع داخلی خویش به اجرا درآورده بود بهخوبی میدانست که به لحاظ اخلاقی، ملیکردن نفت حق ایران است. معهذا، ترفندهایی که دولت انگلیس در بطلان ملی شدن صنعت نفت به کار میگرفت و اصرار شدید و تهدیدآمیزی که در بازگردانیدن شرکت سابق به جایگاه قبلی داشت، حاکی از پوسیدگی اخلاقی این امپراتوری متجاوز بود که بهجای اعلام آمادگی جهت حل اختلاف میان دولت ایران و کمپانی خصوصی نفت، ترجیح داد مانند حاکمی ستمگر از مبانی فساد یک نظام فرسوده و نامتمدن دفاع کند و نمایندگان آن با چهرهای حقبهجانب یک قرارداد خصوصی استعماری را در کیفرخواست خود در دادگاه بینالمللی لاهه بهعنوان یک قرارداد معتبر بینالمللی جا بزنند و همین سناریو را با جنجال در شورای امنیت سازمان ملل متحد تکرار کنند که در هر دو مورد پاسخ ایران مبتنی بر موازین قانونی، بیاعتباری مواضع آنها را آشکار ساخت. گفتنی است که مصدق در تمام دوران زندگی سیاسی خود که علیه سیاست استعماری انگلیس مبارزه میکرد و در دوران صدارتش که پنجه در پنجه شرکت غاصب نفت انداخته بود و بهطور منظم گزارش آن را از طریق رادیو و روزنامه به آگاهی هموطنان میرسانید، همواره نزاکتهای سیاسی و روابط بینالمللی را رعایت میکرد او بهطور قانونی با انگلستان قطع رابطه کرد ولی حریم سفارت انگلیس را از تعرض و حمله اوباش غیرمسئول محفوظ نگهداشت. پیش از دوران نخستوزیری دکتر مصدق هرگاه به دلیلی لازم بود بین نخستوزیر و سفیر انگلیس در ایران ملاقاتی صورت گیرد محل ملاقات در سفارت انگلیس و با وقت قبلی که سفیر تعیین میکرد انجام میگرفت ولی مصدق این روش را وارونه ساخت و این سفیر بود که با تعیین وقت قبلی به ملاقات نخستوزیر میرفت، مصدق در روابط دیپلماسی خود با انگلستان و همچنین در برابر مخالفان هیچگاه دچار رفتارهای واکنشی و شعارهای توخالی و تنشزا «مرگ بر این مرگ بر آن« 5 یا نظیر آن نمیشد (روشی که بازرگان هم در دوران صدارت بر آن پایبند بود). مصدق فقط از شرکت سابق نفت ازآن جهت که سالها در استخراج و صدور نفت جنوب، غاصبانه عمل کرده بود، با عنوان «شرکت غاصب سابق نفت» یاد میکرد و این دقیقاً منطبق با توصیه مولا علی (ع) به سپاهیانش بود که در جنگ صفین در مقابل ناسزاگویی سپاهیان معاویه، مقابله بهمثل میکردند، فرمود: «از اینکه شما در مقابله با دشمن ناسزاگویی کنید کراهت دارم؛ بهتر است شما اعمال آنها را مطابق آنچه هست و حالشان را آنطور که هستند توصیف کنید چون اینگونه صحبتکردن بهتر است و رساتر از عذر است.» 6 به هر جهت دولت انگلیس مأیوس از اینکه بتواند دولت قانونی و دموکرات مصدق را ساقط سازد، به انواع حیلهها متوسل و دولت امریکا، ابرقدرت کودتاچی 7 را پس از انتخاب آیزنهاور به ریاست جمهوری، با خود همداستان ساخت و کودتا کردند، کودتایی که اتحاد جماهیر شوروی هم به شکلی در آن سهیم بود. 8 ساعت یک بعدازظهر روز 28 مرداد بهوقت رم، شاه و همسرش در هتل اکسلسیور ضمن صرف غذا، توسط خبرنگار آسوشیتدپرس، از پیروزی کودتا اطلاع یافت و پیش از هر کاری این تلگرام را برای آیتالله بهبهانی، (عنصر اصلی غائله نهم اسفند 31)، بدین مضمون مخابره کرد: «به نام خداوند تبارکوتعالی، از محبتی که ملت ایران به من و حفظ قانون اساسی نشان داده است عمیقاً سپاسگزارم؛ بدینوسیله از تمام قوای مسلح و تمام مسئولین کشوری و ملت ایران خواستارم دستورات نخستوزیر جناب فضلالله زاهدی را که بر طبق قانون اساسی از طرف «من» برای ریاست دولت قانونی و ملی ایران انتخابشده است اطاعت کنند، هرچه زودتر به ایران عزیز و میان ایرانیان برخواهم گشت. خدای بزرگ ایران و ملت ایران را حفظ کند.» و در 31 مرداد آیتالله بهبهانی به تلگراف شاه پاسخ داد: «پیشگاه بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی- دستخط تلگرافی مبارک زیب وصول یافت. از خداوند سلامتی وجود مبارک و بقای سلطنت عظمای اسلامی را خواهانم؛ انشاءالله عین تلگراف مبارک را به عرض عامه برسانند همه انتظار زیارت پادشاه محبوب خود را دارند.» محمدالموسوی البهبهانی درواقع با ردوبدل دو پیام مذکور بین شاه و بهبهانی پس از کودتا، پیوند دو نهاد قبیله و شریعت صفوی، چهره جدیدی از خود به نمایش گذارد. سلطنت که طبق قانون اساسی مشروطه موهبتی بود الهی که از طرف مردم به پادشاه داده میشد بدین گونه تغییر ماهیت داد که سلطنت موهبتی است کودتایی که از طرف چماقداران به محمدرضا پهلوی برگردانده میشود و آقای بهبهانی که روحانی بود و باید پاسخگوی مسائل معنوی مردم باشد به ماشین توزیع دلار به چماقداران و اوباش فروکاست و روشن است آنچه در این رابطه صدمه میبیند و قربانی میشود «اخلاق» جامعه است خواه منشأ آن دین باشد خواه عقلانیت. از این تاریخ محمدرضا به جبران عقدههای گذشته راه استبداد را در پیش گرفت، ولی او که ذاتاً فاقد جنم و ویژگیهای پدرش بود به مسیری افتاد که محمدعلی شاه چه در خصلتهای فردی و چه روش اجتماعی آلوده به آن بود و هریک بهگونهای مشروطیت را مثله کردند، تفاوتشان این بود که محمدعلی شاه سرسپرده به روس شد و محمدرضا شاه به انگلیس و امریکا. محمد رضاشاه که بهموجب قانون اساسی هیچ مسئولیت اجرایی نداشت بعد از کودتا به خود عنوان رهبر داد (من به ما تبدیل شد) و به مجالس مقننه دستور میداد که فرامین او را تصویب کنند؛ اغلب جلسات هیئت وزرا در کاخ سلطنتی و در حضور او تشکیل میشد و وزرا آنچه را دیکته میکرد بهعنوان «فصلالخطاب»، ناچار از تصویب آن بودند. با گذشت زمان بر روند خودکامگی و خودگندهبینی او و به همین نسبت بر جمع فرصتطلبان و چاپلوسان و مجیزگویانش افزوده میشد و القابی چون خدایگان، آریامهر و شخص اول مملکت، به اعلیحضرت همایونی الصاق گردید. اسدالله علم در کتاب خاطراتش، درباره خودکامگی شاه و علاقه او به چاپلوسی اطرافیان، به سبک خاص خود گزارش میدهد: برای کسانی که میخواستند بر پایه واقعیت و نه دلخواه یکتن، روش تبلیغاتی کشور را معین کنند جایی نبود و به کار آنان پایان داده میشد؛ در سالهای واپسین دیگر کسی را یارای آن نبود که آنچه را بهراستی در کشور میگذشت به شاه بگوید و تازه اگر هم میگفت با واکنش تند و ناشکیبای شاه روبهرو میشد شاه میخواست تنها آن چیزی را که دلخواه او بود باور کند چیزی که نشانی از خدمت بیمانند وی به کشور و خرسندی توده مردم و درنتیجه بیتوجهی برای خودکامگی او باشد و در این شرایط دیگر جایی برای آمار درست یا حقیقت تلخ نبود؛ گمان او این بود که از راه گزارشهای دولت، بازرسی شاهنشاهی، شهربانی، ارتش، ساواک و دفتر ویژه، از همه جریانهای کشور و نظر راستین مردم آگاه است در حالیکه خود این دستگاهها نیز جرئت بازگوکردن همه حقایق را نداشتند (گزارش 1355/9/7). علم در گزارشی دیگر میگوید که سر میز شام رفتیم فقط علیاحضرت شهبانو جلوی شیطنت سگ بزرگ شاه را که سر به بشقاب همه حاضرین میزد، گرفتند شاهنشاه فرمودند چرا اینطور میکنی شهبانو پاسخ داد همه «حتی» به این سگ هم تملق میگویند تنها من نمیخواهم این کار را کرده باشم (گزارش 54/12/16) علم در گزارشی دیگر چنین میگوید: به مناسبت دیدار رئیس ستاد ارتش اسرائیل که به ایران آمده بود از او و ارتشبد ازهاری که آن زمان سمت ریاست ستاد ارتش را داشت، برنامه پذیرایی شام ترتیب دادم و روز بعد گزارش میهمانی را به شاه عرض میکردم و گفتم ارتشبد ازهاری سر میز شام گاف عجیبی کرد و گفت ما اگر کاری میکنیم علتش آن است که بینهایت از شاه میترسیم و اگر کارها سرموقع انجام نشود مواخذه میشویم؛ شاهنشاه فرمودند کجای این حرف گاف است؟! عرض کردم آخر باید کارها را از روی حس وطنپرستی و علاقه بکنند نه ازترس؛ فرمودند خیر هیچ هم گاف نکرده است؛ یعنی تو هم تکلیف خود را بدان و از این فضولیها نکن. (گزارش 26 مرداد 51). در یکی از جلسات محاکمه سران نهضت آزادی که ده سال پس ازکودتا تشکیل شده بود، رئیس دادگاه خطاب به بازرگان گفت میبینید که حرف شما ضبط میشود و شاهنشاه آن را گوش خواهند داد، نظر خود را نسبت به قیام 28 مرداد بیان کنید و بازرگان پاسخ داد چهبهتر که کسانی از طریق نوار ضبط برابر شاه بایستند و صحبت کنند که قرون طولانی استبداد، قامت آنها را نتوانسته است خم کند و جز درپیشگاه ذات ذوالجلال رکوع و سجود و تعظیم و تسبیح نمیکنند. شاه باید افتخار کند که در میان ملت ایران اشخاصی هم پیدا میشوند که غلام خانهزاد و نوکر جان نثار نیستند؛ هیئتحاکمه در هر حمله نفرات بیشتری از این نوع افراد را در مقابل خود دیده و میبیند؛ سالها حرف مردم را از زبان نوکران و چاکران استماع کردند؛ یک بار هم از زبان آزادمردان ولی نه آزادمردان کنگرهای 9 که نه آزاد بودند و نه مرد، بشنوند؛ در موردکودتای 28 مرداد، سؤال کردید و نظر خواستید، آری قیام بود اما قیام فواحش... از طریق همین محاکمات بود که بازرگان به شاه هشدار داد که ما آخرین کسانی هستیم که به شیوه مسالمتآمیز، مبارزه میکنیم و چنانچه شاه از روش خودکامگی خود دست برندارد، دیگرانی خواهند آمد که با روش دیگری در مقابل او به مبارزه خواهند پرداخت 10... اما شاه را گوش شنوا نبود و خودکامگی او موجب شد که آخرین میخها را (با هزینه بسیارسنگینی که در مراسم مسخره تاجگذاری به ملت تحمیل کرد) بر تابوت خود بکوبد. درواقع او بود که شکل مبارزه را بهطور واکنشی به مخالفان دیکته میکرد تا آنجا که جماعتی باور کردند مشروعیت از لوله تفنگ خارج میشود 11 و او بود که به گفته بازرگان رهبر منفی انقلاب شد. 12 شاه در نهایت همچون فرعون، لحظهای که در حال غرق شدن بود صدای انقلاب را شنید. این جمله که پس از انقلاب بر سر زبانها افتاد جای درنگ دارد: «ملت ایران در زمان انقلاب آگاه بود که چه را نمیخواهد ولی آگاه نبود که چه را میخواهد!»
پینوشت: 1. جلیل بزرگمهر، رنجهای سیاسی دکتر محمد مصدق. تهران: نشر ثالث، 1390. 2. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، تهران: سهامی انتشارات، 1378. 3. خلیلالله مقدم، تاریخ مبارزات مردم ایران به رهبری دکتر مصدق. 4. فخرالدین عظیمی، تجربه مصدق در چشمانداز آینده ایران. 5. ای مؤمنان همواره برای قیامکنندگان به خدا گواه به دادگری باشید و کینهورزی با قومی شمارا واندارد که عدالت نورزید این به تقوی نزدیکتر است از خدا پروا داشته باشید که خدا به آنچه میکنید آگاه است (آیه 8 سوره مائده). 6. خطبه 206 نهجالبلاغه: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي اَلْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي اَلْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ.» 7. کودتاهای امریکا 1953 ایران، 1960 برزیل، 1964 بولیوی، دومینیکن رپوبلیک 1965، اندونزی 1965 و 1973 شیلی 8. احزاب کمونیست ازجمله حزب توده ایران بهاصطلاح خودشان (احزاب برادر) همواره حفظ منافع و اعتلا و امنیت محدوده خاک اتحاد جماهیر شوروی را مقدم بر حفظ منافع ملی و زحمتکشان کشور خود میدانستند و حال آنکه نگاه شوروی به این کشورها استعمارگرانه بود در روزهایی که دولت مصدق به علت محاصره اقتصادی انگلستان در تنگنای مالی گیر کرده بود و انتظار این بود که حاکمیت شوروی یازده تُن طلایی را که در زمان اشغال از ایران خارج کرده بود به ایران برگرداند با وجود مذاکرات زیادی که انجام میشد موافقت نکرد ولی در فاصله کمی پس از کودتای 28 مرداد، به دولت کودتا تحویل داد که به اعدام بهترین افسران وابسته به حزب توده اقدام کرده بود؛ بهعلاوه دولت شوری میتوانست با خرید مقداری از تولید نفت ایران که با قیمت مناسب پیشنهاد میشد گره از گرفتاری اقتصادی ایران بگشاید؛ حزب وابسته آنها هم که در زمان دولت مصدق از هر نوع کارشکنی و آشوب خودداری نکرد. 9. کنگره آزادمردان و آزادزنان بهطور فرمایشی و به دستور شاه تشکیل شده بود که فقط هواداران شاه در آن عضویت داشتند. 10. کتاب مجموعه مدافعات مهندس بازرگان در دادگاه تجدیدنظر را انتشارات مدرس در سال 1350 در اروپا منتشر کرد. 11. گفتهای منتسب به مائو. 12. چند روز به پیروزی انقلاب مانده بود که بازرگان این جمله را گفت. مننظور ایشان به واکنشی بودن انقلاب بود که ریشه در رفتار شاه داشت.
|
||||
| فهرست ويژه نامه مصدق خرداد 96 | صفحه اول | بايگاني سال 1396 | |